خون است دلم برای عباس جان و دلم فدای عباس
عمری است در این غریب آباد افتاده به سر هوای عباس
از دیده سرشک غم روان است تا دل شده مبتلای عباس
جاوید ترین حماسه ی مهر خورده است رقم برای عباس
خورشید که چشمه ی حیات است روشن شده از صفای عباس
افتاده دو دست مهربانش از روی وفا به پای عباس
مانده است فرات تا قیامت شرمنده ی چشم های عباس
جانم به فدای غیرتش باد در حیرتم از وفای عباس
دیروز تمام کربلا بود گلگون ز گل دعای عباس
باشد که نماز عشق خوانیم یک روز به اقتدای عباس
فردا نبود شفیع ما را جز دست ز تن جدای عباس
گفته است (شقایق) این غزل را گر چه نبود سزای عباس